باز هم این حرف ها بهانه شد که به یاد بیاورم
داشتم با خودم سر ترکاندن آن یکی وبلاگ که عمومی بود جر و بحث می کردم که یادم افتاد به این حدیث.
عن ابی عبدالله علیه السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله قال الله عز و جل: ان من اغبط اولیائی عندی عبدا مومنا ذاحظ من صلاح، احسن عبادة ربه و عبدالله فی السریرة، و کان غامضا فی الناس فلم یشر الیه بالاصابع و کان رزقه کفافا، فصبر علیه فعجلت به المنیه، فقل تراثه و قلت بواکیه.
اصول کافی، کتاب الایمان والکفر، باب الکفاف: 210*
فرمود: خداوند میفرماید: رشک برانگیزترین دوستانم نزد، من بنده مؤمنی است که بهرهای از شایستگی دارد و عبادت پروردگارش را نیکو انجام میدهد. مرا در نهان عبادت میکند و در میان مردم گمنام است. با انگشت به او اشاره نمیشود، روزیش به قدر کفاف است و بر آن صبر میکند، مرگش زود میرسد و میراث و گریه کننده هایش اندک هستند.
این حدیث خواندن ما هم حکایتی است. بعد از تمام آن 4 سال دانشکده یک حدیث مانده بود ته ته ذهنم که عجیب نشسته بود روزگاری به دلم و هنوز هم. آن روزها می رفتم کتابخانه باغ فردوس و سعی می کردم ساعتها برای امتحان تافل انگلیسی بخوانم. گاهی که می خواستم به خودم زنگ تفریح بدهم می رفتم و اصول کافی که می دانستم آن حدیث از آنجا نقل شده بود برایم بر می داشتم و می خواندم. آن موقع شک داشتم به اینکه کارم درست است یا نه. حدیث خواندن همین طوری روی هوا را خیلی راه حساب شده ای نمی دانم گاهی. ولی به هر حال آن روزها می چسبید. کم کم یک دفتر برداشتم با یک روان نویس آبی ِخیلی آبی و بعضی چیزها را نوشتم برای خودم. رو نویسی. شاید در کل 13-14 تا حدیث بیشتر ننوشتم ولی همان چندتا خیلی زیاد به کارم می آید. یکیش همین حدیث بالایی که امروز آرامم کرد.
* توی آن دفترم یادداشت نکرده ام که آن اصول کافی چاپ کجا و چه سالی بود.