ژانرشناسی: اونایی که بشقاب سالادشونو با هیچکی قسمت نمی کنن
هماین است. این ساعت ها مال من است. مال خود خودم. هماین لحظه هایی که دل تو دلم نیست برای اینکه همه از خانه بروند بیرون و من بمانم تنها با یک دنیا کاری که فقط بهانهی همراه نشدنم با آنهاست وگرنه خودم که خوب می دانم یک کدامش هم انجام نمی شود تا وقتی آنها بر گردند. وقتی رفتند و من تنها شدم؛ شاید اول برای خودم یک چای درست کنم که طعمش متفاوت باشد و بنشینم همینطوری قلپ قلپ آرام آرام سر بکشمش و لمیده روی مبل خیال بیافم برای خودم. شاید هم مثل همین امشب هوس یک بشقاب بزرگ سالاد رنگارنگ کرده باشم و یک فیلم. بیشتر وقت ها هماین طوری است. اول یک ظرف چند نفره بر می دارم و هل هل کاهو و خیار و گوجه و هر چه از این دست داشته باشم خرد می کنم تویش و بعد یک بشقاب کوچک برای خودم سالاد می ریزم رویش آویشن و نعناع و فلفل سیاه زیاد و نمک و روغن زیتون بودار غلیظ و آب آن لیمویی که با بساط سالاد شسته ام می ریزم و می نشینم به رنگ هایش نگاه کردن. یک کم مزیدن که تمام شد؛ فولدر فیلم هایم را باز می کنم و یکی از آن فیلم هایی را که صد سال است دانلود کرده ام انتخاب می کنم. می بینم و سالاد می خورم. بشقاب اول که تمام شد یکبار دیگر پرش می کنم این بار با سرکهی سیب و باز هم روغن زیتون بدون آویشن. آن هم که تمام شد نگاهی به باقی ماندهی ظرف سالاد می اندازم که قرار بود مال وحید هم باشد. نیست دیگر. خوب می دانم اگر این یک ظرف را هم بخورم تا صبح معده درد امانم را می برد. ولی می خورم به هر حال و به خودم هم غر می زنم که چرا این همه ظرف کثیف کرده ام. هماین ساعت هاست که فیلم را هم با خیال راحت می بینم. بی اینکه نگران باشم الان فلانی تنهاست یا فلانی دیگر با من ممکن است کار داشته باشد یا توی آشپزخانه چه خبر است و یا هر چیز دیگر. این ساعت ها مال خودم است. مال خود خودم. تنهای تنها. با هیچ چیز توی این دنیا عوضشان نمی کنم.
پ.ن: عنوان مال یکی از اینهاست. نقل به مضمون البته
نه دیگه نشد. جمع نبندید. مثال نقض حرفتون زیاده دور و بر من.