وقتی همهی وسایل میز کارم را هل میدهم پایین که هیچ چیز روی میز نماند چون شلوغیش تمرکزم را بر هم میزند، وقتی ارتفاع پایهی زیر لپتاپ را بالاتر میبرم، وقتی کیبرد وایرلس میگذارم دم دستم و موس را روشن میکنم یعنی آنقدر به کتف و گردنم فشار آوردهام که حتی یکروز دیگر هم شرایط را نمیتوانند تحمل کنند ولی چارهای نیست، ددلاینها نزدیک است.
پلوپز که از کابینت کناری بیرون بیاید، زودپز را که به برق بزنم و ماشین ظرفشویی مدام به کار باشد و حتی قابلمهها و سبدها را هم توی ماشین بگذارم یعنی ددلاینها نزدیک است و به قدر اینکارها فرصت نیست. آنچند ساعت با آیه بودن را حرام این کارها نمیکنم. بازی کردن در این روزها از اوجب واجبات است.
یک بازی رومیزی خریدهایم تازگیها که اسمش لابیرنت است. رویش نوشته ۸ سال به بالا. من خریدم که با وحید بازی کنیم ولی از همان اول آیه شروع کرد باهامان بازی کردن. چند بار اول کمی کمکش کردیم و بعدش دیگر از ما بهتر بازی کرد. معتاد شدیم هرسه. شبی چند دست لابیرنت بازی میکنیم تا خسته شویم. انگار نه انگار که ددلاینها دارد قورتمان میدهد.