مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

این‌جا درونیات من است؛ مکشوف، رنگ‌هایش را می‌نگارم. این‌جا گاهی بلند فکر می‌کنم، گاهی زمزمه می‌کنم، شاید گاهی هم داد بزنم درباره‌ی بعضی لحظاتم و دل‌مشغولی‌های این سال‌هایم.

بایگانی

الی احسن‌ الحال

شنبه, ۱ فروردين ۱۳۹۴، ۱۲:۵۸ ب.ظ

بهار شد. بهار شد؟ والا این‌جا که دارد عین چی برف می‌آید. همه‌ی برف‌های حیاط که الان قطرش از قد آیه بلندتر است، مثل پیست پاتیناژ یخ زده و الان قرار است آیه برود روش سورتمه سواری کند. این از این. 

دیروز صبح تخم‌مرغ‌ها را دادم دست آیه رنگ کرد و دست و صورت خودش را هم طبق معمول با آب‌رنگ نقاشی کرد. بعد همان‌طور که من یواش یواش داشتم کاسه کوزه می‌آوردم که سفره را بچینم و سبزی شستم برای سبزی پلوی شب و ماهی را در سس فلان خواباندم و این‌ها، آیه وسط کارهای من بود و غر می‌زد و گاهی نیم‌نگاهی به کارتون تلویزیون می‌انداخت و آخرش راضی شد ماکارونی‌ش را بخورد و کارهای من که یک کمی تمام شد ببرمش حمام. 

عصرش که وحید آمد من تند تند لباس‌های آیه را پوشاندم؛ از این لباس‌های پف‌پفی تورتوری که تا به حال نداشته و این را هم فائزه برایش سوغاتی آورده بود ژانویه و خودم هم آماده شدم برای سال تحویل که ساعت یک ربع به هفت عصر بود. از روی جی‌ال‌ویز، تلویزیون ایران را گرفته بودیم که دقیقا یک‌دقیقه مانده به سال تحویل، لپ‌تاپ خود به خود ترکید و کروم‌کست خاموش شد طبعا. بعد آیه هم داد و بیداد که من می‌خواهم کارتون ببینم. خلاصه ما نفهمیدیم کی سال تحویل شد. صبحی یادم آمد هیچ دعا و آرزویی هم نکردیم. من البته مدام توی ذهنم همان زیارته بود. کاش زیارت نصیبمان شود امسال. ولی حول حالنا را صبح خواندیم. 

بعدش من برنج را دم کردم و ماهی را گذاشتم توی فر و تا حاضر شود، قرآن باز کردیم. یک‌بار من، یک‌بار وحید. هر دوبار سوره‌ی حج آمد. خیلی خوش شدیم. بعدش چلیک چلیک عکس انداختیم و به آیه عیدی دادیم. من برایش کتاب درخت بخشنده‌ را خریده بودیم و به وحید هم سنت پول لای قرآن را یادآوری کرده بودم از دیروز. آیه هم که کلا پول کاغذی ندیده بود فکر می‌کرد این کارت‌ها به چه درد می‌خورد و مثل کاغذ هزار تا تاش زد و انداختش زیر میز. 

بعدش رفتیم جلسه قرآن. سالمان با سوره‌ی یوسف شروع شد. 

پ.ن. حافظ گفت: دلا کی به شود کارت اگر اکنون نخواهد شد. ازش پرسیدم فازت چیه؟

۹۴/۰۱/۰۱

نظرات  (۴)

عیدتون مبارک
ولی جدن شما خیلی هفت سینتونو قشنگ یا همون ملایم می چینی
هر سال هم یه جور متفاوت و نازیه
بنظرم از مال همه هنرمندا و عکسایی که از هفت سین های دیگران می بینیم زیباتره
بی تعارف
پاسخ:
چشمات قشنگ مى بینه :)
سلام عیدتون مبارک
پاسخ:
عید تو هم 
یعنی ملایم بود، مثلِ رنگ‌وروی سفره‌ی هفت‌سین‌تون.
پاسخ:
ملایم :)
یادداشتِ خوشی بود اعتراف می‌کنم :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">